چکیده :
ترجمه ماشینی :
در سال 1831، در همان روزی که هگل سرانجام خود را متعهد به ارائه یک نسخه اصلاح شده از پدیدارشناسی روح کرد، قراردادی را امضا کرد تا کتابی را بنویسد که احتمالاً گمان میکرد آخرین کتاب او خواهد بود، با عنوان über das dasein gottes.
متأسفانه، هگل تنها چند روز بعد درگذشت و ما را با یک نسخه خطی ناقص از یک سلسله سخنرانی در مورد موضوع براهین مربوط به سال 1929، به اضافه اظهارات او در مورد این موضوع (هر چند غیر اساسی) که در بقیه آثارش پراکنده شده بود، باقی گذاشت.
سخنرانی ها هدف پایان نامه حاضر ارائه گزارشی بازسازی کننده از برداشت هگل از براهین و ارتباط آنها با سیستم او به عنوان یک کل است.
تاکنون، اکثر متون مربوط به این موضوع، روایت هگل را صرفاً با تمرکز بر اثبات هستیشناختی و درک ایرادات هگل به نقد کانت از این برهان، تحریف کردهاند، بهعنوان نشاندهنده تأیید خود او از برخی تنوعهای استدلال هستیشناختی به معنای سنتی آن (یعنی: به عنوان دلیلی بر وجود یا وجود خدا).
اکنون، از یک سو، برخورد هگل با براهین به این شیوه، عملاً دیدگاه هگل را به منزله نوعی بازگشت به موضع متافیزیک جزمی ماقبل کانتی است.
از سوی دیگر، تا آنجا که پژوهش هگل معاصر به دنبال درک هگل به عنوان یک فیلسوف پساکانتی (و نه به عنوان یک متافیزیک دگماتیک پیشانتقادی) بوده است، برخورد هگل با براهین عمدتاً به عنوان موضوعی که کانت قبلاً مطرح کرده بود نادیده گرفته شده است.
برای استراحت هر دو رویکرد بر خلاف نامه هگل هستند: رویکردی که او را به عنوان بازگشت به عقل گرایی پیشینی جزمی معرفی می کند.
دیگری مرکزیت براهینی را که هگل به وضوح به آنها متعهد بود، مطابق با انتقادات کانت، نادیده میگیرد.
در مقابل هر دوی این رویکردها، من تلاش میکنم نشان دهم که و چگونه برهانها در سیستم هگل مرکزی هستند و در عین حال دقیقاً در و از طریق برخورد و تخصیص او نه فقط از براهین هستیشناختی، بلکه همچنین برهان کیهانی و غایتشناختی، هگل.
یک فیلسوف کاملاً پساکانتی است.
این شامل ارائه شرح مفصلی از همبستگی بین براهین کیهانی، غایتشناختی و هستیشناختی و (الف) منطق هگل، (ب) فلسفه دین هگل، و (ج) سیستم هگل به عنوان یک کل به عنوان قیاسهای منطق، طبیعت و روح است.
.
هدف از ارائه این گزارش نشان دادن این است که و چگونه سیستم هگل به عنوان یک کل، نه تنها از اتهام وارد شدن به متافیزیک جزمی ماقبل کانتی فرار می کند، بلکه نشان می دهد که به عنوان یک پروژه کاملاً پساکانتی، پروژه خود فلسفه را تکمیل می کند.
همانطور که به طور سنتی تصور شده است.
in 1831, on the same day that hegel at last committed himself to providing a revised edition of the phenomenology of spirit, he signed a contract to write what he must have suspected would be his final book, entitled über das dasein gottes.
unfortunately, hegel died only a few days later, leaving us with an incomplete manuscript of a lecture series on the topic of the proofs from 1929, in addition to his remarks on the issue (albeit not insubstantial) scattered throughout the rest of his works and lectures.
the aim of the present dissertation is to provide a reconstructive account of hegel’s conception of the proofs and their relation to his system as a whole.
heretofore, the majority of the literature on this topic has distorted hegel’s account by focusing solely on the ontological proof and understanding hegel’s objections to kant’s critique of this proof as signaling his own endorsement of some variation of the ontological argument in its traditional sense (i.e., as a proof that god is or exists).
now, on the one hand, to approach hegel's treatment of the proofs in this way is effectively to regard hegel's standpoint as amounting to some sort of return to the standpoint of pre-kantian dogmatic metaphysics.
on the other hand, insofar as contemporary hegel scholarship has sought to understand hegel as a post-kantian philosopher (rather than as a pre-critical dogmatic metaphysician), hegel's treatment of the proofs has largely been ignored as a matter that kant had already put to rest.
both approaches are contrary to the letter of hegel: the one misrepresents him as returning to a dogmatic a priori rationalism; the other ignores the centrality of the proofs to which, pace kant’s criticisms, hegel was clearly committed.
in contrast to both of these approaches, i attempt to demonstrate that and how the proofs are both central to hegel’s system and yet that precisely in and through his treatment and appropriation not just of the ontological, but also of the cosmological and teleological proofs, hegel is a thoroughly post-kantian philosopher.
this involves providing a detailed account of the correlation between the cosmological, teleological and ontological proofs and (a) hegel’s logic, (b) hegel’s philosophy of religion, and (c) hegel’s system as a whole as the syllogisms of logic, nature and spirit.
the aim in providing this account is to demonstrate that and how hegel’s system as a whole not only escapes the charge of devolving into pre-kantian dogmatic metaphysics, but also to show that as a thoroughly post-kantian project it completes the project of philosophy itself as that has been traditionally conceived.